می گیری سیگار بدست، بهمن دودولی ،
می کنی دودش هوا ، از شدت نفهم گری ،
روزها وسالها ، اندر گذر ، پا درفنا ،
وقت رفتن می رسد، دگر دیراست، پشیمانی
***
دست در جیب و بخرج کردیم، پول مفتکی ،
گر حسابش را کنی، کردیم تو جیب خارجی
اینقدر گفتیم ما زاین ماه و زاین روز نخکی
شد به بسته درروز و ی هفته بکسکی
خوش نداریم یاوری باشد به خود، بر هموطن
می کنیم دودش به چشم و پول تو جیب خارجی
این مدل چیز واجب عینی شده بر هرکسی شعر سیگار
این چنین که از خدا، دوریم و درروزمرگی
تا به کی اییم به خود، خوفی زنیم بر نفس خویش
زندگی زیباست، زیبایی ان تقصیر کیست؟
زشتی اش تقصیر ماست، خودکرده را تدبیر نیست.
ammar…